ناز مامان
وای فا دیروز وصل کردم ببخش گل مامان دیروز مامان جون رفته بود مامانشو ببرن دکتر بابایی هم که طبق روال سرکار باباجونم بی بی و اقابابا برده بود روستاشون خلاصه من تو خونه تنهازنگ زن دایی فاطمت زدم با انسیه محدثه دوستای صمیمی مامانی امدن خونه مامان جون تا بعداظهر اینجا بودن کلی نی نی هاشون شیطونی کردن حسام پسر داییت عمه قربونش بره یکسال دوماه داره شیر همشونه هی زینب دخمل خاله محدثه هول میداد یا بوسش میکرد ما هم میخندیدیم من نمیدونم تو کوچولو من دنیا بیای حسام چه بلایی قراره سرت بیاره به دایی قاسمت گفتم اگه حسام به تو بره دختر بهش نمیدم خخخخخخخ دایتم میگه از خدات باشه نمیدونه که مامانی میخواد(به قول باباجون)تو رو بالشت سرم کنم روش ...
نویسنده :
حس مبهم
15:21